مالیات عبارت است از سهمی که حکومت بر مبنای اصل همکاری ملی و بر حسب قانون از مایملک و درآمد افراد یا اشخاص برمیدارد تا بتواند مخارج کشور را که نفع عمومی در آن است تامین کرده یا دیون خود را بپردازد.
به این ترتیب مالیات در هر صورت براساس قانون محاسبه و اخذ میشود. در این معنی مالیات پرداختی است بابت هزینههای ملی از قبیل پایداری، دفاع و خدمات غیرمستقیم مانند پرداخت هزینه ادارات مختلف، تعلیمات و آموزش و پرورش عمومی و یا هزینه تحقیق علمی خاصی که نتیجه آنی و سریع ندارد.
از سوی دیگر استفاده از اهرم مالیات برای افزایش یا کاهش میزان تقاضا، بر موارد دیگری مانند تامین بودجه دولت و توزیع مجدد ثروت مؤثر خواهد بود.
عدالت اقتضاء میکند که تمام اعضای جامعه از جنبه حقوقی در مورد مالیات بندی، مساوی تلقی شوند. اما تساوی حقوقی تمام مالیات دهندهها به این معنی نیست که همه مبلغ مساوی بپردازند بلکه به این معنی است که از حداقلی به بالا، مالیات دهندهها متناسب با درآمدشان مالیات پرداخت کنند.
اهمیت قانون و قانونگرایی
ژان ژاک روسو بزرگمعمار قراردادهای اجتماعی میگوید: «هر آن چه که خوب است و مطابق نظم و ترتیب است بهخودی خود هست و بستگی به قراردادهای انسانی ندارد، عدالت از خدا سرچشمه میگیرد و فقط او منبع آن است اما اگر میتوانستیم آنرا مستقیماً از همان منبع عالی دریافت داریم دیگر احتیاجی به حکومت و قانون نداشتیم».
بنابراین در مناسبات و روابط سیاسی و اجتماعی بین افراد جامعه و نیز ملل مختلف جهان ناچاریم از قوانین و مقرراتی پیروی کنیم که به دست خود انسان وضع میشوند و لزوم وجود چنین قوانینی را قرنها پیش مردانی چون روسو، نیک دریافته و برای آن چاره اندیشی کردهاند.
انسان از آزادیهای جامعه طبیعی گذشته و بهوجود جامعه و تحمل اقتدار دولت تن داده تا جامعهای منظم داشته و از بینظمی پرهیز کند. جامعه منظم، جامعهای است که هر چیز آن جای خود باشد. در این جامعه منظم بارقهای از عدالت نیز وجود دارد چرا که وقتی جامعه قانونمند شد، تساوی مردم در مقابل قانون اعمال شده و در نتیجه بسیار منطقی خواهد بود تا از شعار قانونگرایی و قانونمند شدن جامعه استقبال و آن را بپذیریم.
اما بیگمان شعار قانونگرایی خیلیها را میرنجاند. کسانی که ارادهشان بهعنوان قانون اجرا میشود، صلاح خود را در بیقانونی و هرج و مرج میبینند، اما دانشگاهیان، روشنفکران و کسانی که نیازهایی غیر از نیازهای ابتدایی مادی دارند، برای اجرای قانون و قانونمند شدن جامعه ارزش فراوانی قائلند. عدالت، نیازهای اجتماعی یک ملت، حق داوری مردم و سرشت طبیعی مردمی که توان مقاومت در برابر ظلم و ستم را در خود دارند از جمله مؤلفههای بیانگر اهمیت و اعتبار قانونگرایی در جامعه است.
شعار قانونگرایی جنبه مقدماتی داشته؛ یعنی جامعه را آماده اجرای عدالت میکند. به قول دکتر کاتوزیان «ما خواهان آن هستیم که قانونی در کشور اجرا شود که مطابق وجدان ما هم باشد. یعنی چیزی باشد که ما در آرمانها داریم و باید اجرا شود.» بنابراین، ما هدفی بالاتر از قانونمندی جامعه داریم و حکومت قانون، را تنها بهعنوان مقدمه میخواهیم. نکته دیگر آن است که قانون درصورتی به درستی اجرا میشود که با خواستها، نیازها و آرمانهای مردم منطبق باشد. قانونی که در مقابل خواستهای مردم قرار بگیرد، بهتدریج از جهان واقعیتها خارج شده و تنها بر صفحه کتابها میماند.
مشروعیت مالیات
شاید بتوان گفت که مالیات (به عناوین مختلف) قدمتی به درازای زندگی اجتماعی انسان دارد و نزد مسلمانان نیز از همان آغاز پیدایش اسلام به کار گرفته شده است. برای وصول مالیات در هر کشوری به مقتضای شرایط طبیعی، اجتماعی و فرهنگی آن سرزمین، قوانینی وضع شده است؛ از آنجمله در کشور ما ایران میزانهای قانونی چندی را در باب وضع مالیاتها داریم. ماده 51 قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران بهعنوان اساس و پایه ای است برای قانون مالیاتها: «هیچ نوع مالیات وضع نمیشود مگر به موجب قانون.
موارد معافیت و بخشودگی و تخفیف مالیاتی به موجب قانون مشخص میشود». مجموعه قانون مالیاتهای مستقیم مصوب اسفند ماه 1366 مجلس شورای اسلامی مشتمل بر 271 ماده و 216 تبصره میزان قانونی دیگری است که در واقع از دل قانون مالیاتی سال 1345 در آمد تا ضمن تامین درآمد برای دولت و امر باز توزیع ثروتها و درآمدها، به گسترش عدالت اجتماعی در سراسر کشور کمک کرده باشد. با وجود اصلاحات گسترده بهمن ماه 1380 در این قانون، متأسفانه باید گفت که این قانون هنوز خالی از ابهام نبوده و در انطباق با خصوصیات یک قانون خوب خالی از اشکال نیست. بدین ترتیب، این اصل که جامعه عوارض و مالیاتی را از افراد بهخصوصی میگیرد، اصولاً مشروع و مجاز است.
تنفر از مالیات
برای آگاهی از اینکه چرا «مالیات» در کشور ما بهصورت «واژهای منفور» در آمده است باید ریشه آنرا در تاریخ کشورمان جستوجو کنیم. سابقه تاریخی این کشور، سلسله حکومتهای مختلف و مستبدی را در خود دارد که بیشتر آنان به شیوهای غلط حکومت کرده و این سرزمین و سرمایههای آن را بستر خوشگذرانی خویش قرار دادهاند. پادشاهان و حکمرانان ایرانی قبل از دوران طلای سیاه برای تامین مقاصد و برآوردن آرزوهای سیری ناپذیر خود تنها یک نوع پشتوانه مالی داشتهاند و آن باج و خراج (مالیات) بوده است که در اوج بیعدالتی از شهروندان وصول میشده است.
کشورمان در طول تاریخ و خصوصاً در دورانی که هنوز از دولت و حکومت به شیوه امروزی و مالیات مبتنی بر قانون خبری نبوده زمامداران و حکمرانان ایرانی را بهخود دیده که از روشهای مختلفی جهت گرفتن مالیات از مردم بهره گرفتهاند که این روشها در غالب موارد روشهایی ناعادلانه بوده است.
از اینرو واژه مالیات هنوز هم تداعیکننده ظلم و ستم شاهان و فرمانروایان بوده و با وجود ریشهای طولانی در تاریخ، نفرتی مشهود بر شاخ و برگ خود دارد. این واژه مهم اقتصادی، هنوز هم نفرت و کینه را در دل هر شهروندی نسبت به حاکمان فاسد و ظالم بر میانگیزد و یادآور مظلومیتها و محرومیتها ی تاریخی است. نباید از نظر دور داشت که عواملی از قبیل، برخوردار نبودن حکومتهای آنروزی از فنون کارآمد و فناوریهای پیشرفته، نبود ارتباطات سریع و جریان بسیار کُند اخبار و اطلاعات و همچنین ضعف شدید بلوغ سیاسی مردم به یاری آنها شتافته بود تا هر طور که در صلاحدید حکومت آنان بود و بدون کمترین مقاومتی دریافت مالیات را عملی کنند.
از سوی دیگر نفت، این ناجی اعراب و ملل فقیر منطقه، ضمن اینکه بهطور غیرمستقیم ارقام درآمدهای مالیاتی را تحتتأثیر قرار داده، اما مانند رقیبی بیبدیل و سرسخت در برابر مالیات قد علم کرده و همچون شمشیری دو لبه، ضربات خود را وارد کردهاست. وجود درآمدهای سرشار نفتی باعث شده است تا سطح توقعات و انتظارات عمومی جامعه برای دستیابی به امکانات رفاهی بالاتر رود.
بنابراین مردم همه امکانات رفاهی و طرحهای عمرانی نه چندان مطلوبی را که شاهد بوده از نفت دیدهاند، بنابراین هیچگونه رغبتی نه از طرف آنان و نه از سوی دولتهایشان برای پرداختن به مسئله مالیات دیده نشده است. از سوی دیگر همین کیمیای جادوگر صحنههای اقتصادی، بهدلیل داشتن درآمدهای سرشارِ بیشتر و دغدغهها و دردسرهای کمتر در فرآیند وصول آن، باعث بیتوجهی دولتمردان در اهتمام جدی به مسئله مالیاتها بوده است.